loading...
سایت تفریحی,دانلود,سرگرمی
بنر دوستان

فروش ویژه
salman بازدید : 379 یکشنبه 26 شهریور 1391 نظرات (0)


من توی پست بانک کارمی کنم اوایل کارم بود که یه روزیه بازرس برای بازدید کاراومده بودمنم که خیلی هول شده بودم بهش گفتم ببخشیدآقاشماازپست بانک مزاحم میشین.
مریم

——————————- 

۱روز به دبیر زیستم اس دادم که ۱ دبیر المپیادی بهم معرفی کنه. اونم گفت aghaye saraf Ali hastan
من اس دادم آقای صرفعلی؟ گفت نه آقای صراف
آخر سوتی بود
فرشته


  ——————————-

سلام کار من اپراتور تو پست بانکه یه روز رفتم خونه مامانم گفت زنگ بزن ۱۱۸ شماره بیمارستان بگیر با کلی ژست و کلاس زنگ زدم آقا سلام خسته نباشید شماره ۱۱۸رو میخواستم اپراتور ۱۱۸ یه ذره مکث کرد تا فهمیدم چه سوتی دادم قطع کردم
دوباره گرفتم که اپراتور عوض شه باز خود اون آقا جواب داد تا سلام کردم یارو زد زیر خنده خوب خانم بفرمایی اینم شماره ۱۱۸ تا حالا چنین سوتی نداده بودم با کلی خجالت شماره مورد نظرمو گرفتم و قطع کردم .
غزاله

——————————-

دبیرمون مجرد بود و خیلی خجالتی… سر زنگ زیست داشت تولید مثل درس میداد داشت شکل میکشید پای تخته…یهو تخته پاککن افتاد خم شد پیداش کنه… بی اراده بلند گفتم استاد قرار نشد تقلب کنیدا !!! استاده دیگه برنگشت کلاسمون!!
علی

——————————-

یه بار با خانمم رفته بودیم انزلی خونه دوستمون.باهاش خیلی راحتیم.بدشانسی همون شب دایی بزگش اومد اونجا.حالا سالی یه بار اصلا یاد اینا میوفتاد.کلی به من سفارش کرد یه موقع سوتی ندی و اینا خیلی مایه دارن و کلاسشون بالاست.خلاصا دایی و زن دایی و دوتا دختر اومدن یکی ۶ ساله یکی۲۶ ساله.
بعد از کلی کلاس تیکه پاره کردن واسه هم رفتم بساط شام رو جور کنم.تو راه گفتم برم دستامو بشورم ولی تا رفتم تو دستشویی دیدم زن دایی تو دستشوییه.سریع برگشتم و به رو خودم نیاوردم واون بیچاره ام اصلا انگار نه انگار.سر میز شام نشته بودیم یه۱۰ نفر بودیم یه دفعه دختر کوچیکه گفت: مامان.مامانش:غذاتو بخور تا بعد.دختر:یه چیزی بگم.دایی:بگو دخترم.
دختر:مامان وقتی تو دستشویی بودی عمو اومد داخل تو رو دید.
من سیاه شده بودم زن دایی داشت میمرد.دوستام داشتن از خنده میمردن.دایی جا خورده بود.
دو تا لقمه بیشتر نخورده بودم یه معذرت خواهی کردمو اومدم تو حیاط یه ساعت میخندیدم.تازه وقتی رفتن با بچه ها تا صبح میخندیدیم.حالت چهره ها هر کدومش یه سوتی و پایه خنده بود
مجتبی از اصفهان

——————————-

معلم ما یه روز از کلاس رفت بیرون همه سر صدا کردن تا اومد گفت ۳ نمره از همتون کم میکن یکی پا شد گفت آقا ما که کاری نکردیم.معلممونم گفت:سیل که بیاد ترو خشک باهم میسوزن.تا آخر سال ما نفهمیدیم سیل چطوری میسوزونه و آتیش میزنه
مجتبی از اصفهان

——————————-
۱ روز تو دانشگاه بودم کلاسمون تموم شده بود داشتیم میرفتیم بیرون سالن بادوستم شیشه سکوریت ها رو شسته بودن و تمیز بود یکی از درها رو هیچ وقت باز نمیکردن اون روزم باز نبود ولی سایه اون یکی که همیشه باز بود رو این یکی افتاده بود منم تعجب کردم که امروز این یکی رو باز کردن چشمتون روز بد نبینه با هیجان رفتم که ازش رد بشم شتلق خوردم به شیشه

زهره

——————————-

خیلی سال پیش با مامانم داشتیم تو خیابون قدم میزدیم. مامانم خیلی کلافه بود هی حرف میزد. یهو یه گربه از خیابون رد شد گفتم مامان گربه هه رو حاملس. مامانم هم یهو گفت آخی بیچاره دنبال یه جا میگرده تخم کنه!!!!!!!!!
رعنا

——————————-

تو بچگی با داداشم دنبال هم دیگه می کردیم و تقریبا” روزی ۴ یا ۵ بار با هم سخت درگیر بودیم و به قول خودمون تو سر وکله هم می زدیم.
یه روزی از این روزا که طبق معمول داشتم داداشمو ازیت می کردم یه حرف زشتی بهم زد و از دستش خیلی عصبانی شد م و گفتم اگه بگیرمت می کشمت،و شروع کردم دنبالش دویدن و واقعا” از دستش بد عصبانی شده بودم به طوری که اصلا” نمی فهمیدم چه جوری دارم دنبالش میکنم.

اون موقع هم حیاط بزرگی داشتیم که چون داداشم از من بزرگتر بود یه دور، دور حیاط زد و رفت داخل ساختمان ، البته یه درب کوچیک مربوط به راهرو داشتیم که اون درب رو پشت سرش بست و همینکه من درب و باز کردم دیدم برای اینکه منو گول بزنه یه جارو دستش گرفته و داره مثلا” تو راهرو و جارو میکنه ، من هم نامردی نکردم یه اردنگی جانانه زدم به باسنش که چشمتون روز بد نبینه دیدم اردنگی رو زدم به مادرم ،و اونو با دادشم اشتباه گرفتم .

تا یک هفته جرات نمی کردم تو روش نگاه کنم. البته اینم بگم از خجالت داداشم هم بر اومدم.
و مامانم منو بخشید چون کوچکتر بودم.
وحید

——————————-

سلام یه شب واسمون مهمون اومده بود من تا اومدم اونا رسیده بودن بعد از سلام و علیک نشستم رو مبل خواهرم واسم شربت آلبالو آورد خیلی غلیظ بود من فکر کردم چایی اولش حسابی فوتش کردم بعد گفتم مامان قند نداریم!!!
همه زدن زیر خنده از خجالت آب شدم.
علیرضا

——————————-

چند وقت پیش رفته بودم روضه خونه یکی از اقوام صاحب خونه بهم گفت قبول باشه ! منم گفتم باشه
مینا

——————————-

یه بحث تو خانواده افتاد موضوع هم خیلی داغ بود وسطش من جو گیر شدم بلند شدم وگفتم من بادی نیستم که با این بید ها بلرزم
علیرضا

——————————-
سن راهنمایی که بودم با خونواده رفته بودیم منزل یکی از آشنایان. وقتی رسیدیم فقط دختر بزرگ خونه که هم سن من بود خونه بود. گفت بفرمایید تو الان زنگ میزنم بابام اینا بیان. رفت پای تلفن.زنگ زد جایی که باباش رفته بود. ما هم همگی دورش حلقه زدیم. طفلی هول کرد و تا اومد تو گوشی حرف بزنه گفت: ” ببخشید بابام اونجا وجود داره؟!!!” آقا ما رو میگی… همه ریسه می رفتیم… الان همون دختره طفلی، ۱۱ ساله که همسرمه و یه دختر داریم به اسم بهار…. دوستت دارم نباتم
ابوذر

——————————-

سلام تقریبا دوسال پیش بود دبیرستانی بودم سر زنگ تاریخ بود آخرای سال معلممون گفت هرکی وایساده خره!!!منم رفته بودم کتم رو بردارم به غرورم بر خورد گفتم آقا خودتم وایسادی بنده ی خدا قرمز شد هیچی نتونست بگه. بچه های کلاس هم منفجر شده بودن
احسان

  ——————————-

این سوتیه دختر خالمه: محرم بود.این دختر خاله ی ما زنگ زد به دوستش میخواس بگه بیا پیشه ما دسته اومده تو کوچمون بجاش گفت کوچه اومده تو دستمون!
مهرناز
——————————-



چندسال پیش باسرویس میرفتم مدرسه.یه روز ماشین رانندمون خراب شدگفت یه پراید میاد دنبالمون….ازشانس بدمنم سرویس دختر همسایمونم یه پراید بود خلاصه من صبح باچشمایی خابالو رفتم دم درو دیدم یه پراید سرکوچمونه دویدم سوارشدم سلام کردمو گفتم بریم.
بدبخت راننده سرویسو اون یکی دختره گیجو منگ منو نگاه میکردن.من خنگم تازه فهمیدم چه سوتی دادم
هانیه

——————————- 


یه بار با دوستم رفتیم کافی نت که پرینت کارنامه کنکورمونو بگیریم. سیستما هم خیلی داغون بودن .
ما کارنامه رو اوردیم ولی هرچی روی عکس پرینتر کلیک کردیم پنجره مربوط به پرینت باز نشد(من نمیدونستم که با هر کلیک رو عکس پرینتر یه پرینت میگیره ) من چند بار پشت سر هم کلیک کردم آخر هم از گزینه فایل پنجره مربوط به پیرینترو اوردم . دستگاه پرینتر قاطی کرد ۳۲ تا برگه بهمون داد.
تازه همه اینا به کنار موقع پول دادن (۴۵۰۰)پول نداشتیم تمام کیف و جیبامونو زیر و رو کردیم تا آخر به اندازه۳۵۰۰ یه عالمه پول خورده پیدا کردیم مردیم از خجالت تا پولو حساب کردیم ولی بعدش کلی خندیدیم
مرجان

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    ورود اعضا

    http://up.ganjpatogh.ir/Pictures/Users_icon.png


    ورود به سايت

    نام کاربري:
    رمز عبور :
    آمار سایت
  • کل مطالب : 257
  • کل نظرات : 174
  • افراد آنلاین : 56
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 66
  • آی پی دیروز : 58
  • بازدید امروز : 85
  • باردید دیروز : 135
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 812
  • بازدید ماه : 812
  • بازدید سال : 46,931
  • بازدید کلی : 1,225,701
  • پشتيباني


    ♥●• آیدی جیمیل ♥●•

    afpakro@gmail.com

    ♥●• آیدی نیمباز ♥●•

    afpakro


    با ما هم خوراک شوید

    Smug